محل تبلیغات شما
تا از بر چشم آن جوان رفت
بینائی چشم ما از آن رفت

رفتم که از آن کناره گیرم
هر چیز که بود از میٰان رفت

دل رفت که دوست کام گردد
بیچاره بکام دشمنان رفت

از ذوق سمٰاع در خروشم
تا نام که باز بر زبان رفت

ای از همه مانده بر سر هیچ
جهدی جهدی که کاروان رفت

خود را به کنار خود ندیدیم
تا از که حدیث در میان رفت

اندیشه کجا رسد به کنهش
بر چرخ کسی به نردبان رفت؟

دیگر ز ندامتم چه حاصل
اکنون که چو تیرم از کمان رفت

تعیین قدر نمیتوان کرد
از تیر قضا کجٰا توان رفت

از کشتن من زیان چه داری؟
حرفیست که در میان، زیان رفت

چون رفت ز بام سوی خلوت
گوئی تو که ماه ز آسمٰان رفت

شد خاک رضی بر آستانش
رفته رفته بر آسمٰان رفت


رضی‌الدین آرتیمانی

حذف در زبان فارسی

قافیه و قوانین آن

غزلی از رضی الدین آرتیمانی

ز ,رفت ,رفتاز ,رضی ,زیان ,آسمٰان ,از آن ,کرداز تیر ,تیر قضا ,نمیتوان کرداز ,قدر نمیتوان

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

newsvacrudo وبلاگ نمایندگی همدان mardecompther باشگاه فرهنگی ورزشی سهند آذرین Carl's receptions meavemetsa آموزش و انجام پروژه های GIS محیط زیست و مدل سازی Maxent جامعه شناسی فرهنگی hallysheklak انار سرخ